به گزارش خبرنگار
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در همدان، نخستین دوره «جایزه قلم هگمتانه» در هفته گذشته که به نام «کتاب» مزین بود، ازسوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان همدان و با همکاری خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد. کتاب «زاستر (آن سوتر از مرگ)» اولین اثر «هادی نورمحمدی کمال»، نویسنده جوان همدانی در این جایزه، عنوان برگزیده رسته
ادبیات داستانی را از آن خود کرد. این کتاب که اواخر سال 1398 توسط نشر ایهام منتشر شد، 236 صفحه دارد و به چهار فصل تقسیم شده است و با شمارگان 700 جلد و به قیمت روی جلد 40 هزار تومان روانه بازار شده است. «هادی نورمحمدی کمال» نویسنده کتاب «زاستر (آن سوتر از مرگ)» متولد 1369 در روستای خوشاب علیا از توابع شهرستان بهار استان همدان است. وی دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی است. دوره لیسانس را در دانشگاه بوعلی سینا و مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه علامه طباطبایی در تهران، گذرانده است. «نورمحمدی کمال» 5 سال است که در دبیرستان های همدان و شهر گل تپه، ادبیات فارسی و نگارش را به دانش آموزان می آموزد. گفت وگوی ما با نویسنده کتاب «زاستر (آن سوتر از مرگ)» و برگزیده نخستین دوره «جایزه قلم هگمتانه» در ادامه از نظر مخاطبان می گذرد.
از عنوان کتاب آغاز کنیم. این عنوان به چه معناست و چه شد که این نام را بر کتاب گذاشتید؟ «زاستَر» یک اصطلاح ادبی قدیمی به معنای «از آن سوتر» است. این اصطلاح اکنون منسوخ شده است. چون این اسم ناآشنا بود زیرعنوان کتاب را «آن سوتر از مرگ» قید کردم. این کتاب یک رمان فانتزی درباره جهان پس از مرگ است. ادبیات فانتزی و رمان فانتزی در ایران زیاد مطرح نیست و جایگاه خود را فعلا نتوانسته است پیدا کند. رمان هایی که در ژانر فانتزی نوشته می شوند بیشتر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستند و رمان جدی که شبیه رمان های فانتزی مشهور دنیا مثل «کیمیاگر» اثر پائولو کوئیلو یا شبیه شازده کوچولو باشد، در ایران نداریم. با توجه به این پیش زمینه ذهنی که داشتم، نوشتن را آغاز کردم؛ حدود سه سال برای نوشتن این رمان زمان گذاشتم. اکنون در حال نوشتن زاستَر 2 با زیرعنوان «مرد خدایان» هستم.
فکر می کنید رمان فانتزی در ایران چقدر مخاطب دارد؟ آیا آینده روشنی را برای این ژانر از داستان نویسی متصور هستید؟ من روی این کار خیلی جدی کار کردم. همیشه ادبای بزرگ گفته اند که اصل ادبیات این است که خودش بجوشد؛ چه شعر باشد و چه داستان. محتوا و مفاهیمی که در این رمان مطرح شده است، جوشیده و آمده است و من با محاسبه منطقی به سراغ این ژانر نرفتم. این محتوا به ذهن من خطور کرده و آن را نوشتم و به شکل رمان حاضر درآمده است اما فکر نمی کنم ژانر رمان فانتزی در ایران جایگاه ویژه ای داشته باشد. این ژانر بیشتر در حاشیه قرار دارد. در میان رمان های عامه پسند، بیشتر رمان های عاشقانه مطرح هستند و در بخش رمان های جدی تر، رمان های اجتماعی و رمان های مدرن و پست مدرن خیلی طرفدار دارند و به آن پرداخته می شود. در ایران رمان فانتزی جایگاه آنچنانی ندارد درحالی که در دنیا چندسالی است که رمان فانتزی جلوتر از سایر ژانرهای داستانی و پرطرفدارترین ژانر است. امیدوارم که این اثر به گونه ای باشد که توجه منتقدان و اهالی ادبیات را جمع کند و منتقدان به رمان فانتزی هم توجه داشته باشند. من به آینده رمان فانتزی در ایران بسیار امیدوار هستم زیرا معمولا چیزهایی که در غرب مُد می شود، مقداری با تاخیر به کشورهای مثل ایران می رسد وقتی این ژانر در دنیا مطرح است؛ قطعا به مرور تاثیر خود را می گذارد و نوجوان هایی که ارتباط خوبی با فانتزی جهان پیدا کرده اند، اگر کارهای خوبی در ایران ببینند، می توانند به خوبی به طرف آن حرکت کنند. هر کسی در هر زمینه ای فعالیت می کند، بررسی می کند و آینده اش را روی آن می گذارد، امیدوار است که بازدهی خوبی داشته باشد و من بسیار امیدوارم. از طرفی دیگر فکر می کنم شاید لازم باشد در سطح کلان سیاست گذاری شود. وقتی می بینید که نوجوانان و جوانان به سمت بازی های کامپیوتری می روند، تنها راه برای حفظ فرهنگ این است که از اساطیر و قهرمانان و فضا و زمان و مکان و جامعه و فرهنگ خودت استفاده کنید. در زمینه ادبیات داستانی نیز این مسئله مطرح است اگر به مرور شاهد این باشیم که نوجوانان و جوانان ما به ادبیات فانتزی گرایش پیدا کنند باید آماده باشیم و نویسندگانی باشند که در این زمینه کارهای خوبی ارائه کنند اگر این کار را نکنیم، به ناچار جوانان ما مجبورند آثار غربی را بخوانند. هر چقدر هم آثار غربی موفق باشند، احساس لذت حقیقی و کامل را به آن ها نمی دهد؛ زیرا حس می کنند مربوط به یک جامعه و فرهنگ دیگر است. فضا آشنا نیست و فکر می کنم مقداری در این زمینه غفلت شده است حتی اگر ما این را در نظر بگیریم و حتی بدبینانه در نظر بگیریم و بگوییم از ادبیات فانتزی استقبال چندانی نخواهد شد و عادی خواهد بود، باز هم با یک عرصه خالی مواجه هستیم. نویسندگان قدَری نداریم که به طور جدی روی بحث فانتزی کار کنند و عده ای هم که تمایل دارند بتوانند توجهشان را جلب کنند. فکر می کنم قطعا رمان فانتزی آینده خوبی خواهد داشت؛ البته اگر مقداری سیاست گذاری شود و نویسندگان بیشتری به آن توجه کنند.
تعریف شما از داستان فانتزی و تمایز آن با سایر گونه های ادبی از جمله علمی و تخیلی چیست؟ رمان های اجتماعی به نوعی به عنوان رمان جدی و مسلط به جامعه، مطرح می شوند. اکثر مکتب های ادبی مثل رئالیسم، مدرنیسم و مانند این ها، بیشتر به دنبال این هستند که تعبیری از واقعیت های اجتماعی را داشته باشند. و با طرز بیان خودشان واقعیت های اجتماعی را بازتاب دهند؛ اما در بحث رمان
علمی تخیلی و رمان فانتزی بحث واقعیت های اجتماعی که جامعه با آن درگیر است و دست و پنجه نرم می کند، به طور مستقیم مطرح نیست و بیش از هر چیز تخیل و آینده و اینکه چه اتفاقاتی ممکن است در آینده رخ دهد، مطرح است. اگر بخواهیم به تفاوت رمان علمی تخیلی و فانتزی بپردازیم؛ رمان علمی تخیلی بیشتر به جلوه هایی از پیشرفت علم و صنعت و تکنولوژی و چنین مسائلی پرداخته می شود. مرکزیت این داستان ها بحث پیشرفت علمی و رشد علمی انسان در آینده است. اما در ژانر فانتزی در بسیاری از اوقات ممکن است داستان به گذشته بازگردد، به اساطیر بازگردد و ممکن است دنیایی را متصور شود که نه تنها در رمان های واقع گرا که در رمان های تخیلی هم شاید نتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم؛ مثلا شخصیت های اساطیری یا انسان خدایان یا موجودات عظیم الجثه و عجیب و غریب، این ها عناصری هستند که در رمان فانتزی مطرح هستند و به آن پرداخته می شود در حالی که در رمان های واقع گرا و حتی تخیلی ممکن است این گونه مسائل مطرح نباشد. در رمان «ترانه یخ و آتش» یا سریال پُسرطرفدار «بازی تاج و تخت» بیش از اینکه بخواهند از اساطیر واقعی استفاده کنند، بیشتر از ساخته های ذهن استفاده می کردند و تکیه آن ها بر اساطیر نداشته هالیوود و آمریکا بود؛ درحالی که اگر بخواهیم مقایسه کنیم، تاریخ و فرهنگ و اساطیر ایران بسیار غنی است. اگر ما توجه ویژه ای به جهان فانتزی داشته باشیم، در ایران مطمئنا اثرهای قوی و بزرگی می تواند ایجاد و خلق شود که با آثار مهم جهانی بتوانند رقابت داشته باشند. من در این رمان از شخصیت های اساطیری استفاده کردم و آن فضایی که خلق کردم و آن جهانی که متصور شدم، در این رمان فانتزی به من خیلی راحت اجازه داد که بتوانم شخصیت های اساطیری مثل رستم، اسفندیار، بهمن، کیکاووس و کیخسرو و خیلی از شخصیت های مطرح در اساطیر ایرانی را وارد روایت داستانی کنم و در مورد آن ها حرف بزنم و جزو شخصیت هایم قرار دهم. این یک ظرفیت بسیار بسیار بزرگ است که هر کشور و فرهنگی از آن برخواردار نیست و یک امتیاز بزرگ برای نویسندگان ایرانی است. در نهایت تمثیلی از عرفان هم به این کار راه داده ام و شخصیت اصلی در نهایت سلوکی عرفانی پیدا کرده است. درست است که از شخصیت های اساطیری استفاده کرده ام اما جنبه های فردی را هم در نظر داشته ام. شخصیت اصلی به قولی در روایت داستانی و در کنار شخصیت های دیگر به دنبال تکامل است و این را به شکل یک سلوک عرفانی به نمایش گذاشته ام و باز این هم به این موضوع بازمی گردد که عرفان ما بسیار غنی است و ما می توانیم به خوبی از آن استفاده کنیم. درست است که گفتم این فضا به من اجازه داده است تا از شخصیت های اساطیری استفاده کنم اما قبل از اینکه من به این آسانی برسم و فضا به من اجازه دهد که از شخصیت های اساطیری استفاده کنم، طراحی طرح اولیه بسیار دشوار بود زیرا جهان پس از مرگ، جهانی است که کسی حرف ثابت شده ای درباره آن نزده است. اگر یک نفر بخواهد خیلی جدی درباره جهان پس از مرگ حرف بزند، دست و بالش بسیار بسته خواهد بود. در مرحله نخست مثلا وقتی نویسنده رئالیست نوشتن را شروع می کند، مکان را دارد و می تواند از شهر و روستا یا خانه ای داستان را آغاز کند، زمان را دارد و می تواند از یک دوره تاریخی استفاده کند، فضا را دارد می تواند از اجسام و افراد استفاده کند؛ اما کار من یک دشواری بسیار بزرگی داشت در مرحله نخست من نه فضایی داشتم و نه مکان و زمانی. خلق این ها در مرحله اول بسیار بسیار دشوار بود. اما زمانی که طرح آماده شد، خیلی خوب توانستم از آن استفاده کنم و مطمئنم اگر مخاطب آن را بخواند. نظرش جلب خواهد شد. چون در این رمان به جهان پس از مرگ می پردازیم از برخی از شخصیت های غربی استفاده کردم زیرا دوست داشتم مقداری حالت جهانی داشته باشد اما بیش از این ها به اساطیر ایران توجه داشتم.
یعنی با دیدی جهانی و تاکید بر اساطیر و افسانه های ایرانی «زاستَر» را نوشتید؟ بله، دقیقا. در کلیت دیدگاه جهانی بود و شخصیت با فرهنگ های مختلف برخورد دارد اما از اساطیر ایرانی بیشتر استفاده کردم. در قسمت های پایانی داستان هم درگیری و تقابلی بین اسطوره گرایی و قهرمان گرایی وجود دارد. به هر حال برداشت هایی متفاوت تری در این رمان وجود دارد. در بحث فرمالیسم سعی کردم بحث آشنایی زدایی هم در آن مطرح باشد. اینطور نباشد که بیایم از شخصیتی مثل رستم تعریف و تمجید کنم. این کتاب به من اجازه داد برای بار دیگری به این شخصیت ها بپردازم و آن ها را دوباره معرفی کنم تا اگر این کتاب به زبان های دیگر ترجمه شود و مردم سایر کشورها آن را خواندند، این امکان وجود داشته باشد که آن ها باری دیگر با اساطیر ما آشنا شوند. «زاستَر» این فرصت را می دهد که نگاه دوباره ای به اساطیر ما بشود. اما این نگاه جانبدارانه هم نیست که بخواهم در این کتاب این موضوع را اثبات کنم که اساطیر ما تنها قهرمانان ما هستند و حرف حرف این ها بوده و باقی به خطا رفته اند.
بخش هایی از شاهنامه از جمله هفت خوان رستم را از مصادیق فانتزی نویسی می دانند. نظر شما در این باره چیست؟ بله، خُب. البته باز در مورد شخصیتی که فردوسی از رستم ساخته و پرداخته و شخصیت پردازی که کرده، بحث کنم، مقداری تخصصی می شود و ممکن است نیاز به ارجاع به منابع داشته باشد. اما به هر حال فردوسی در بسیاری از موارد از قدرت تخیل خود استفاده کرده است. هرچند بحث اساطیر و افسانه ها ذاتا با بحث تخیل و فانتزی ارتباط مستقیمی دارند، یعنی چون آمیخته با تخیل است و به نوعی می توان آن را خواب دسته جمعی نامید، با تخیل و فانتزی ارتباط خیلی مستقیمی دارد. فردوسی از این ظرفیت بسیار بسیار خوب استفاده کرده و در بسیاری از داستان ها با استفاده از تخیل داستان بسیار پُرهیجانی به نمایش گذاشته است. مسئله اصلی من به عنوان کسی که در زمینه ادبیات سنتی هم پژوهش هایی داشتم و تخصص و مدرک دانشگاهی آن را دارم و چند سال درباره آن پژوهش کرده ام این است که در بسیاری از مجامع ادبی از فردوسی به بزرگی یاد می شود و خیلی درباره ایشان حرف زده می شود اما حقیقت این است که داستان های شاهنامه آنطور که باید، در ایران مطرح نشده است. چطور باید مطرح شود؟ صرف گفتن اینکه شاهنامه اثری در سطح جهانی است و چند بیت از آن را در کتاب ها ذکر کنیم و از آن حرف بزنیم، حق شاهنامه شناسی و فردوسی شناسی را ادا نمی کند؛ به این می ماند که بگوییم فردوسی در گذشته یک شاعر جهانی بوده است. ما باید قدر فردوسی را اینطور بدانیم که الان هم به عنوان شاعر جهانی شناخته شود. وقتی درباره اش حرفی زده نمی شود و فیلمی ساخته نمی شود و در داستان های مهم و در حوزه های مختلف فرهنگ و هنر ردّی از شاهنامه نمی یابیم، در اصل ما حق مطلب را ادا نکرده ایم. احساس می کنم که یکی از روش هایی که اساطیر خودمان را و فرهنگ غنی گذشته را به نمایش بگذاریم، این است که در داستان ها، رمان ها و شعرهایمان درباره اش حرف بزنیم و آن را بازپروری کنیم.
تخصصتان و تحصیلتان در ادبیات چقدر به نوشتن این رمان کمک کرده است؟ اگر ادبیات نمی خواندید، ممکن بود این کتاب را بنویسید؟ آیا این موضوع به شجاعتتان در نوشتن کمک کرده است؟ این بحث در چند دهه اخیر خیلی مطرح است که چرا متخصصان ادبی و دانش آموختگان مقاطع مختلف از جمله دکتری و اساتید دانشگاه، معمولا آفرینش ادبی خاصی ندارند. شاید خیلی کم و استثنا باشد که در زمینه شعر و داستان، استاد دانشگاه مطرحی را داشته باشیم که کتاب داستانی اش هم مطرح باشد. در این چند دهه بارها سوال شده که چرا چنین است؟ حتی برخی از دانشجویان این موضوع را به شوخی و به جد می گویند که اگر فردی دارای ذوق ادبی در زمینه شعر و داستان باشد، اگر وارد دانشگاه شود و رشته ادبیات بخواند قطعا ذوقش کور می شود. چند نفر از دوستان شاعرم این موضوع را با جدیت می گفتند و تحصیل در رشته ادبیات را کنار گذاشتند. از طرف دیگر مشاهده می کنیم تقریبا تمامی این شخصیت های ادبی ما که خالق اثر ادبی هستند، چه نویسنده و چه شاعر تقریبا همگی متخصص ادبیات نبودند و در رشته های دیگر تحصیل می کردند و از روی ذوق به سراغ داستان و ادبیات رفتند. من به عنوان یک دانشجو قبلا بارها هم شعر گفتم و هم داستان نوشتم اما شاید متخصص بودن این جرئت نوشتن و سرودن را از من گرفته بود. زمانی که می خواستم شعری بسرایم یا داستانی بنویسم، خیلی می ترسیدم زیرا مولوی، هدایت و حافظ را می دیدم و جرئت ابراز درونیات ادبی خود را نداشتم چون در درون خودم را خیلی پایین می دیدم. اما این جوششی بود در من و حدود سه سال چیزهایی که به ذهنم می رسید و تراوشات ذهنی خودم را نوشتم. حتی تا حدود 5 تا 6 ماه بدون هیچ هدفی می نوشتم بدون اینکه به تبدیل شدن آن به رمان، فکر کنم تا چیزی را که به ذهنم می آمد، روی کاغذ پیاده می کردم. به مرور به خودم مطمئن تر شدم و به خودم اعتماد بیشتری پیدا کردم و تصمیم گرفتم آن را به صورت رمان مفصل بنویسم. تا حدودی رشته دانشگاهی ام مانع پیشرفت من می شد در حوزه ذوق ادبی. اما به محض اینکه توانستم ترس را کنار بگذارم، توانستم از آن استفاده کنم. اکنون می توانم بگویم شاید من اگر ادبیات نخوانده بودم، این رمان را می نوشتم ولی قطعا بدون تحصیل در رشته ادبیات به شکل کنونی بیرون نمی آمد. نمی توانستم از شخصیت های اساطیری بهره گیرم یا از مفاهیم عرفانی در سطح بالا بهره بگیرم و در رمانم بازتاب دهم. فکر می کنم برای عده کمی اتفاق بیفتد که هم بتوانند رشته تخصصیشان را به عنوان ادبیات استفاده کنند و هم ذوق ادبی خود را حفظ کنند. امیدوارم که این آغاز خوبی باشد. حس می کنم که این ذوق را دارم و در کنار آن دانش ادبی و دانشگاهی که دارم بتوانم از آن استفاده کنم تا کارهای بعدی ام قوی تر و بهتر از آب در بیاید. گرچه این رمان اولین اثر من است؛ اما در زمینه های مختلف ادبیات عرفانی، ادبیات داستانی و ... پژوهش و مقالاتی داشته ام.