کمر ما در صف گرانی ها خم شد اما شما ندیدید....
ایران اکونومیست- معاون اول رئیس جمهوردر نشست با فعالان اجتماعی استان کردستان به مشکلات درآمدی کشوردر سال گذشته اشاره کردو گفته"نگذاشتیم مردم زیر فشار تحریم ها کمر خم کنند".رئیس جمهور نیز چند روز پیش جملاتی مشابه را تکرار کرده بود.او در جلسه هیات دولت گفته بود" زندگی مردم سخت شد ولی صف نبستند".

چرا رئیس جمهور و معاون بزرگوارشان صف های طولانی و کمرهای خمیده ما را ندیدند؟تاریخ می گوید گاهی طول می کشد برخی مسئولان صدای شکستن استخوان ها را در جامعه بشنوند.آنقدر که دیگر خیلی دیر می شود و کاری از کسی ساخته نیست. تاریخ مصداق این موضوع را کم نداشته است. کمر ما وقتی شکست که از بی تدبیری وبی برنامه گی ، بی منطقی و فرصت سوزی های پی درپی و حسرت یک روز آرامش پایدار جانمان به لب رسید. هیچ شعله ای برای رفاه و امید به آینده خود روشن ندیدیم. تا جایی که همین معاون اول رئیس جمهور اذعان کردند "سرمایه اجتماعی و امید به آینده در چندسال اخیر دچار ضعف شده است." کمر ما وقتی شکست که از خجالت در ناتوانی تهیه یک کیلوگوشت و شرمساری آن نزد خانواده، ناچار شدیم با معیشت حداقلی سر می کنیم ، غم و غصه بخوریم و تحمل کنیم.گرسنگی مسئله ی کمی نیست.بسیاری از ما سالهاست تشنه وگرسنه ایم و در صف آب آشامیدنی سالم ساعت ها به انتظار می ایستیم.کمرما وقتی خم شد که نماینده چابهار درمجلس شورای اسلامی گفت"در حوزه انتخابیه ام زنی به خاطر تامین آب آشامیدنی برای فرزندانش با مردی تن فروشی و سپس خود کشی کرده است". کمر ما وقتی شکست که درهای بسته دنیا بر روی ما دو قفله شد وما زندگی نجیبانه ای با فقر آغاز کردیم.طبقه متوسط لاغر ولاغرتر شد و نابرابری ها بیشتر شد.در دو دهه گذشته هند وچین 400 میلیون نفر را به طبقه متوسط خود اضافه کردند، اما در همین مدت نابرابری طبقاتی کشور ما به شکاف طبقاتی منجر شد.خانواده های زیادی هستند که تمام فرزندان آنها، بیکارند. بیشتر آنها دانشگاه رفته اند وحتی تشکیل خانواده داده اند اما در تامین معیشت خود درمانده اند. تولید کشور از نفس افتاده و جان تولید گرفته شده است.طبقه متوسط به سطح پایین جامعه سقوط کرده است و کارگران بسیاری بیکار شده اند. کمر ما وقتی خم شد که کولبری شد سقف آرزوهایمان.کمرهایمان را در کوه ودره و بیابان خم کردیم و کولبری آغاز شد. نه تنها مردها وحتی زن های ما بارهای سنگین را بر پشت خمیده خود حمل می کردند و کمر که هیچ بلکه جانشان را کف دست هایشان می گذارند تا لقمه ای نان حاصل گردد. کمر ما وقتی خم شد که ناچار شدیم در صف های طولانی ابتدائی ترین نیازهای معیشتی خود مانند روغن خوراکی ساعت ها بایستیم.چطور است که رئیس جمهور این صف های طولانی ما را ندیدند.اکنون چند ماه هست که یک روغن خوراکی معمولی به سختی در دسترس ما قرار می گیرد.حتی بسیاری از ما قادر به خرید آن هم دیگر نیستیم و به طور کلی بی خیال کمبودآن هستیم.ساعت ها در صف مواد غذایی می ایستیم ، کمرمان خم می شود اما كاری از دستمان بر نمی آید. کمر ما وقتی شکست که دلار سر به فلک کشید و کنترل آن از دست دولت خارج شد. اگر چه عده ای بر این باورند که اتفاقا کنترل دلار به خوبی دست دولت است ودولت در بالا نگه داشتن آن نقش دارد. وقتی دلار كنترل نمی شود، از گرانی های سرسام آورش، زندگی بر سر ما خراب می شود و نان شب را هم از نانوایی ها نسیه می گیریم. خط فقر 9 میلیون تومان می شود و بسیاری از ما اگر در خیل بیکاران نباشیم تازه درآمد ماهانه مان یک سوم این رقم هم نیست. کمر ما وقتی خم شد که پیشرفت و توسعه همین کشورهای همسایه که تا دیروز سرزمینی برهوت بودند را می بینم و از حسرت به حال خود می گرییم. عده ای معتقدند خواه ناخواه جنگ آینده مبتنی بر هوش مصنوعی خواهد بود.پیشرفت آینده کشورها بر اساس انرژی های خورشیدی وتجدید پذیر، تشکیلات عظیم وقدرتمند IT و توانمندی بیشتر نهادهای مدنی خواهد بود.برای رسیدن به این سطح از توسعه ، باید انسان های بزرگی سرکار باشند ؛ نه افرادی که اساسا درکی از جهانی شدن ندارند.

سجاد بهزادی . روزنامه نگار
عصرایران